اینجا کجاست و قرار هست چکار کنیم؟!
سلام
نمیدونم از چه طریقی به این صفحه رسیدی، ولی درهرحال ازینکه الان اینجا هستی خیلی خوشحالم .
من الهام هستم و رشته تخصصیم هم روانشناسی نیست و قرار هم نیست در جایگاه یک فرد آکادمیک این رشته برات روی منبر برم.
میدونی؟! من فکر میکنم ما آدما با جود تمام تفاوتهایی که باهم داریم تو بعضی چیزا مشترکیم و یکی از اونها باختنها و دوباره که چه عرض کنم چندباره ساختنه !
مهم اینه فارغ از جنسیتمون، هممون تو هر برهه از زندگی با رنج ها و چالش های مختلفی روبرو میشیم. چالشهایی که ممکنه ما رو قویتر کنه یا از پا بندازه!
نمیگم همیشه قویتر میشیم بعد گذر از چالشها و سختیها، گاهی ممکنه مستهلکتر و فرسودهتر شیم ولی بهرحال این خود ما هستیم که تصمیم میگیریم تسلیم شیم ، بجنگیم، تغییر مسیر بدیم یا ...
راستشو بخوای، خیلی مسخره ست که گاهی تصور میکنیم خیلی مهم هستیم و دنیا حول ما میچرخه. هممون فقط یک قصه ایم. یک قصه از میلیاردها قصه! خیلی چیزا در کنترل و اختیار تو نیست ولی اینکه میخوای به عنوان نقش اول داستانت چطوری تصمیم بگیری و عمل کنی کاملا به خودت بستگی داره!
همه چیز به خواست ایشون شروع شد!
ایشون یک تصویر و نماد خیلی باارزش از کودک درون من هست وقتی هنوز تازه باهام آشتی کرده بودیم.
تازه پیداش کرده بودم و بعد از کلی منتکشی حاضر شده بود باهام حرف بزنه و کلی دعوا کنه.
و این لبخند رضایتی که روی لباش میبینید نتیجه پذیرش، تسلیم و عذرخواهی من در مقابل اشتباهات، بی توجهیها و ظلم های زیادی هست که در حقش کرده بودم.
با وجود ژولیدگی موهاش و لباس های کهنهاش، خوشبختانه هنوز چشماش برق میزد، هنوز بهم امید داشت،هنوز قلبش میتپید و پر از عشق بود و با همین فسقل هیکلش بهم دلداری و قوت قلب میداد که همیشه با من تا لحظه مرگ میمونه و کمکم میکنه تا خیلی چیزارو برای جفتمون جبران کنم.
نمیتونی تصور کنی وقتی برای اولین بارها میدیدم که چطوری از روی ترس، ناآگاهی و خودخواهی این کوچولوی بی پناه رو مقابل ظلم و خشونت آدم ها رها میکردم چه قدر گریه کردم. چه قدر گریه کردم وقتی برام تعریف میکرد چطور بخاطر خوشآمد و گرفتن تایید از دیگران ندیده گرفته بودمش، تحقیر و سرزنشش کرده بودم و حتی ازش متنفر بودم.
چه قدر گریه کردم وقتی برام تعریف میکرد بارها و بارها با تمام وجودش منو صدا میکرده و ازم در مقابل آسیبها و تجاوزهای دیگران کمک میخواسته و من چشمهامو بزور بسته نگه میداشتم و گوش هامو میگرفتم تا نبینم و نشنوم. تا مجبور نشم سر اون عوضی که به کودکی حمله کرده که تو تمام دنیا تنها تکیهگاهش منم، بایستم و ازش دفاع کنم.
قبل از شروع این موارد بدون!
- صحبت ها و حرف هایی که در این وبسایت میزنم یا بر اساس تجربیات شخصی هست یا بر اساس منابع رسمی و اگر از منبع خاصی استفاده کنم حتما منبع رو ذکر میکنم
- از حرف ها و تجربیاتم میگم از مسیرهای سخت و پرچالشی که طی کردم و پشت سر گذاشتم . از روابط شکست خورده، از جداییهای تلخ، از چالش های یک زن در دنیای کسبوکار، از ناامیدی ها ، سرخوردگی ها و ترس ها
نه اینکه الان در اوج قله موفقیت ها ایستاده باشم. همین حالا هم با انواع چالش ها درگیرم، ولی تصور میکنم بیان آنچه تجربه کردم، یاد گرفته ام و میگیرم ممکن به بعضی ها که دارن تنهایی با همین چالش ها دست و پنجه نرم میکنن کمک کنه
- عموما خیلی از ما آدما، دردها و سرخوردگیهای زیادی رو تو تنهایی هامون به دوش میکشیم. گاهی حتی یک پیام ساده میتونه یک نقطه امید باشه برای اینکه به سمت نجات خودمون گام برداریم. اگر احساس کردی کسی هست که به شنیدن این حرف ها نیاز داره یا میتونه در ادامه مسیرش کمکش کنه حتما این سایت رو بهش معرفی کن یا لینک مطلب براش بفرست
- هدف هپیفای، یک همراهی صمیمانه برای دوستانی ناآشناست. برای اینکه بتونم باانگیزه این راه رو ادامه بدم به حمایت و نظرت نیاز دارم. پس اگر مطلبی برات مفید بود حتما بهم فیدبک بده و اگر برات امکان داشت نظرتو بنویس، چون برام خیلی باارزش خواهد بود.
- ما در هپیفای هستیم تا حتی از راه دور بهم کمک کنیم تا سختیهای روزگار رو با موفقیت و همدلی بیشتری پشت سر بذاریم. بیان نظر و تجربیاتت این همراهی و حمایت رو قویتر میکنه.
- حرف ها و دردهای زیادی هست که نه به دوست میشه گفت نه به خانواده، از یک جایی به بعد آدم حتی حوصله خودشو هم به زور داره. با اینحال اگر دلت خواست اینجا حرف بزن!
- تجربه عبور از چالش ها هرچه قدر هم که به نظر خودت سطحی باشه میتونه برای دیگرانی که در حال عبور هستند کمک کننده و انگیزه بخش باشه. از طریق این لینک میتونی تجربه یا داستانت رو برام بفرستی.